محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

پسرگل ها

پسرگل شیرین زبان 6 قهمقار

-روی لبه مبل راه میری،میگم مواظب باش میگی :من یه قهمقارم=قهرمان کلا هر کار خطرناکی که میگم نکن میگی :من یه قهمقارم -کانالهای تلویزیون رو بالا و پایین میکنم یک دفعه فریاد میکشی نزن جایی میخوام فوتبال ببینم ،بعد هم با هیجان فوتبال میبینی:پاس بده شوت کن ای بابا نشد.   -تلویزیون داره کشتی نشون میده میگی بزار باشه میخوام ببینم چه جوریه با بابا سعید یاد بگیرم   -من اگه برم مدرسه دلم برات تنگ میشه ها! -خرسی یک روز توی ماشین باباجوون جا مونده بود،تا شب سه چهار بار گفتی بریم بگیریمش و نشد،فرداش که اوردیمش خونهدیدم شب موقع خواب بهش میگی:خرسی نبودی دلم برات تنگ شده بود نگرانت بودم   -نگران خودت نباش ،به جای مو...
21 بهمن 1393

پسر گل شیرین زبان 5

-یه روووووززززززززززززز یه کارتونییییییییی دیدمممممممم یه اقاااااااااااااااییی بود جیگرش کباب بود و ریسه میروی از خنده   -پازل بزرگی را تمام میکنی و میگویی :ماشالا بزرگ شدما   -راه  میروی و تکرار میکنی "ماشالا ماشالا چش نخوری ایشالا"،از عزیز عزیزتر از جانمان یاد گرفتی.   -"اَی شیطون بلا "تکیه کلامت شده   -هنوز تزیینات تولد را باز نکرده ایم،میپرسی:کی تولد اتشنشانی میگیریم؟؟؟؟؟   -شیرینی کشمشی میل میفرمایید :کاشکی میشد برم سر کار از این نام ناما بخورم!!!!!!!!!     ...
20 دی 1393

پسر گل شیرین زبان 4

-از خواب بیدار شدی و میگی:خواب نمی یاش دیده بودم،علی باباجوون هم بوده بود.   -بیرون بودیم اب روی لباست ریختی بهت میگم اشکال نداره افتاب هست خشک میشه،شب دوباره اب ریختی میگی :اشکال نداره مامان آفتاب هست.   -بهت میگم دستت رو از شیشه ماشین بیرون نکن خطرناکه میگی:کامیون میاد دستم رو میکنه میبره دیگه دست ندارم به مامان کمک کنم ظرف بشورم،با پا میشورم   -سرفه میکم :چرا سرفه میکنی،چرا مریض شدی،صبر کن بابا بیاد میبرمت دکتر،چرا شربت نخوردی یه سرفه الکی میکنی و :ببین من سرفه نمیکنم   -فردا عید قربانه بهت میگم میخوایم بریم خونه علی باباجوون ببعی ببینیم :سوارش بشیم -نه بخوریمش :مگه ببعی ن...
10 مهر 1393

کلوچه دارچینی

با صدرا و چند تا از دوستای کوچولوش رفتیم نمایش کلوچه دارچینی یا به قول صدرا نَمی یاش خوشش اومد و با دقت نگاه کرد تا جایی که از بچه ها خواستن خوراکی بیار برای گذاشتن توی لونه موش ما هم یه کیک دادیم دست صدرا تا ببره بده همون شد که زد زیره گریه کیکم رو میخوام تو کیفم بازم داشتم ولی همون رو میخواست بهش گفتم میریم پس میگیریم تا ساکت شد اخر نمایشم هر چی گفتم بریم عکس بگیریم بغض کرد و گفت نع تا خونه هم یادش میافتاد بغض و گریه که موش کیکم رو خورد خلاصه صبح یه کیک مثل همون رو گذاشتم زیره بالشش و وقتی بیدار شد گفتم موشه کیکت رو اورد پس داد کلی خوشحال شد و گفت:عکس نگرفتیم!!!! حالا هی میگه :رفتیم نمی یاش ،موشه کیکم&nb...
23 مرداد 1393

پسر گل شیرین زبان 3

-میخوای کارتون میسی ببینی،بهت میگم برق رفته میگی:کجا دفته؟ بعد به سمت اشپزخونه میری و توی حیاط رو نگاه میکنی برمیگردی و میگی:نیست،نرفته،کجا دفته؟   -روی پاهات رو با ماژیک نقاشی کرده، از اتاق میای بیرون و میگی :مامان اینا رو چه جولی بشولیم؟   -بعد از عروسی خاله ساجده تا چند روز میخواستی عروس بشی که بالاخره رضایت دادی و قراره داماد بشی   -رفتی زیر تشک مبل و میگی:مامان بیا له بشیم -بهت میگم تو ابجی نداری میگی:دالم تو فرموغه -با خونه سازیهات یه ماشین  ساختی و میگی: مامان بیا بیبین خیلی گشنگه خیلی   -از بیرون با بابا اومدی میگی خیلی خسته شدم خیلی به سفره که پهنه ا...
26 خرداد 1393

پسر گل شیرین زبان2

-یکی از دوقلوها میزنه روی پای من و تو میگی:مامان رو نزن خواهر و دختر عمه ام که دوطرفم نشستن هر کدوم یه دونه میزنن روی پام تو میای جلوم می ایستی و میگی مامان رو نزن منو بزن ومن:   -دایی کنارم نشسته و بهت میگه این مامان منه تو میگی:مامان- خودمه -دوس دالم   -بهت میگم یا نقل بردار یا شیرینی شیرینی برمیداری و یکی هم برای بابا بعد میری سراغ ظرف نقل دوباره بهت میگم که نخور میگی:بابا بوخوله-گنا داله   -دائم صدا میکنی مامان فاطنه یه لَسکه بیا       ...
20 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرگل ها می باشد